ملیت : ایرانی - قرن : 14 منبع : اثرآفرینان (جلد اول-ششم)
(س چهاردهم ش)، موسیقیدان و حقوقدان. تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در منزل و نزد استادان و معلمان وقت فراگرفت و پس از آن براى ادامهى تحصیل به سویس رفت و در رشتهى حقوق فارغالتحصیل شد. او در ضمن تحصیلات عالى به زبانهاى آلمانى، فرانسه، انگلیسى تسلط كامل پیدا كرد و با موسیقى كلاسیك نیز آشنا شد و نواختن پیانو را فراگرفت. پیرنیا كانون وكلا را در وزارت دادگسترى، و ادارهى احصائیه (آمار) را در وزارت دارایى، تاسیس كرد. پیرنیا در وزارت دادگسترى و وزارت دارایى، یك چند خدمت كرد و به ریاست بازرسى كل كشور و معاونت نخستوزیرى نیز منصوب شد. او پس از سالها خدمت در مشاغل سیاسى و قضایى و ادارى، از همهى آنها كناره گرفت و به كارهاى فرهنگى روى آورد. پیرنیا، مبدع و مبتكر روشى بود كه قبل از او كسى به آن توجهى نداشت و آن روش تلفیق شعر و موسیقى و كمك گرفتن از یكى براى تفهیم و تاثیر ارزش دیگرى بود. از آثار وى: آهنگهاى «گلهاى جاویدان» (در سال 1335 ش)، «اركستر گلها» برنامه «گلهاى رنگارنگ»؛ «برگ سبز»؛ «گلهاى صحرایى»؛ «شاخه گل»؛ تنظیم «برنامهى كودك».[1]
فرزند ارشد حسن پیرنیا (مشیرالدوله)، متولد 1280، تحصیلات عالى خود را در رشتهى حقوق در سوئیس دنبال كرد و پس از مراجعت به ایران، به خدمت دادگسترى و دارائى درآمد و چند شغل ادارى از جمله ریاست ادارهى آمار و ادارهى كانون وكلاء را متصدى شد. در 1325 قوامالسلطنه او را به مدیركلى بازرسى نخستوزیرى و سپس به معاونت ادارى خویش برگزید. بعد از سقوط دولت، به كارهاى آزاد پرداخت و زندگى مرفه او از طریق ارث قابل ملاحظهاى كه از پدرش باقى مانده بود، اداره مىشد. از 1335 با ادارهى رادیو همكارى خود را آغاز كرد و یك سلسله آهنگهاى اصیل ایرانى را با همكارى نوازندگان و خوانندگان كشور به سبك جالبى عرضه كرد. وقتى این برنامهها از رادیو پخش مىشد و نام او را به عنوان تهیهكننده و تنظیمكننده ذكر مىكردند، مادرش كه دختر علاءالدوله بود و در آن تاریخ حیات داشت، عصبانى مىشد و مىگفت: «بالاخره پسر مشیرالدوله مطرب از آب درآمد». او از این كار فرزند خود سخت ناراحت بود و بعضى از نزدیكانش معتقدند كه از غصهى همین كار دق كرد.
داود پیرنیا به اعتبار پدر و عموى خود مؤتمنالملك، در محافل مختلف راه داشت. با على دشتى در اواخر عمر زیاد حشر و نشر داشت. در 73 سالگى در اثر بیمارى در تهران درگذشت. تا حدى از نیكنامى و سلامت نفس برخوردار بود، ولى هوش و پركارى پدرش را نداشت.
داود پیرنیا، بنیانگذار برنامهى «گلها» در تهران، خیابان ایران در یك خانوادهى بزرگ و قدیمى چشم به جهان گشود. دوران طفولیت را در تحت توجهات پدر بزرگوارش حسن پیرنیا (مشیرالدوله) كه از رجال خوشنام و روشنفكر آن زمان بود گذراند.
تحصیلات ابتدایى را طبق سنن و آداب آن زمان در منزل و نزد استادان و معلمین وقت فراگرفت، سپس براى ادامهى تحصیلات و فراگیرى دروس زبان و غیره به مدرسه ى سنلوئى كه زیر نظر معلمین و استادان فرانسوى اداره مىشد قدم نهاد. پس از گذراندن تحصیلات متوسطه بنا به تمایل پدرش مشیرالدوله جهت فراگیرى تحصیلات عالیه به كشور سوئیس سفر نمود. پس از گذرانیدن تحصیلات عالیه در رشته حقوق به وطن مراجعت نمود و به خدمت در وزارت دادگسترى مشغول گردید.
داود پیرنیا بنیانگذار و مؤسس كانون وكلا بود. در وزارت دادگسترى تا رتبهى یازده قضائى مدارج را طى كرد و سپس به وزارت دارائى منتقل شد و در این وزارتخانه اقدام به تأسیس ادارهى احصائیه (آمار) نمود كه براى اولینبار در ایران چنین ادارهاى به وجود آمد.
داود پیرنیا در حین فراگیرى تحصیلات عالیه با موسیقى كلاسیك آشنایى كامل پیدا كرد و نواختن پیانو را به خوبى فراگرفت و ادبیات و موسیقى ایران را نیز از خاطر نبرد. به زبانهاى فرانسه، آلمانى، انگلیسى تسلط كامل داشت و در زبان فرانسه تا حد ادبیات عالیه این زبان پیشرفت كرده بود بعد از چندى در نخستوزیرى به سمت رئیس بازرسى كل در سطح كشور و سپس عهدهدار پست معاونت نخستوزیرى گردید.
پیرنیا همواره در فكر احیاى موسیقى سنتى و اصیل ایرانى و زنده نمودن فرهنگ و ادبیات ایران بود و همین فكر باعث شد كه به فكر ایجاد برنامههاى «گلهاى جاویدان» و سپس «گلهاى رنگارنگ» و دیگر برنامههاى ارزنده بیافتتد و همواره در این راه با استادان بنامى چون: كلنلوزیرى، روحاللَّه خالقى، ابوالحسن صبا، مرتضى محجوبى، حسینیاحقى، احمد عبادى، مهدى خالدى، على تجویدى، جواد معروفى و غیره تبادلنظر و همفكرى داشت. و این علاقه شدید باعث شد كه مشاغل دولتى را كنار گذارده و با جدیت، هدف والاى خود را دنبال كند و برنامههایى ارزنده كه امروزه همچون گنجینهاى گرانبها به یادگار مانده است از خود باقى گذارد و موسیقى اصیل ایرانى و ادبیات و فرهنگ غنى این كشور را نه تنها به مردم ایران بلكه به مردم سایر ملل نیز معرفى نماید و به این امر مهم كه تا قبل از ایجاد برنامههاى «گلها» نه تنها توجهى نمىشد بلكه در بوته فراموشى سپرده شده بود بپردازد.
داود پیرنیا یكى از خدمتگزاران بزرگ موسیقى و ادب ایران در دورهى معاصر است و ارزش والاى خدمات او بخصوص از آن جهت است كه او مبدع و مبتكر روشى بود كه قبل از او كسى به آن توجهى نداشت و آن روش تلفیق شعر و موسیقى و كمك گرفتن از یكى براى تفهیم و تأثیر ارزش دیگرى بود.
پیرنیا بعد از سالها اشتغال در مشاغل سیاسى و قضائى و ادارى از همهى آنها كناره گرفته بود و وقت خود را مصروف به مطالعه، بخصوص بررسى اشعار فارسى مىكرد.
وقتى یكى از فرزندان او در دبیرستان جم قلهك سرگرم تحصیل بود، دكتر معین افشار كه یكى از دبیران آن دبیرستان بود و به موسیقى آشنایى و علاقه خاص داشت، اركستر كوچكى از دانشآموزان هنرمند تشكیل داده بود و در یكى از جشنهاى دبیرستان، این اركستر قطعاتى اجرا مىكرد. پیرنیا كه در آن هنگام رئیس انجمن خانه و مدرسه بود كار آنان را بسیار پسندید و یك روز آنها را به ادارهى كل هنرهاى زیبا برد و نوارى از آهنگهاى آنان ضبط كرد و یك روز عصر این نوار از رادیو پخش شد.
كسى نمىداند كه پیرنیا چگونه به رادیو راه یافت، ولى بعضى از شبها مردم برنامهاى از رادیو مىشنیدند كه «گلهاى جاویدان» نام داشت و همراه با موسیقى كه مثنوى همایون بود آغاز مىشد و ضمن آن اشعارى بر روى سازى تنها به وسیله گویندهاى خوشصدا به لحنى كه در شنونده تأثیرى عمیق مىبخشید قرائت مىشد و یكى از خوانندگان نیز اشعار دیگرى را به آواز مىخواند. در بعضى از برنامهها، شرح احوال شاعر و اظهارنظر دربارهى اشعار و افكار او نیز قسمت دیگرى از برنامه بود. برنامه با جمله «این هم گلى بود جاویدان از گلزار بىهمتاى ادب ایران- همیشه شاد و همیشه خوش باشید» پایان مىیافت.
«گلهاى جاویدان» در سال 1335 شروع شد و همزمان با آن پیرنیا برنامهاى براى كودكان نیز تنظیم كرد كه صبحها با صداى فرزندش «بیژن» پخش مىشد و هر دو برنامه به شدت مورد استقبال مردم بود.
به تدریج این اندیشه به ذهن پیرنیا راه یافت كه «موسیقى ضربى» ایران نیز مىباید در برنامهى «گلها» جایى داشته باشد، به خصوص كه ترانهها و تصنیفهایى كه در رادیو ساخته و پخش مىشد غالباً تحت تأثیر و نفوذ موسیقى بیگانه و فاقد اصالت كافى بود. تشكیل اركسترى از هنرمندان صاحب نام كه بتوانند نظر او را اجرا كنند نیاز به تأمین بودجهاى داشت كه از توانایى «ادارهى كل انتشارات و رادیو»ى آن زمان خارج بود. پیرنیا با كوشش و زحمات طاقتفرسا موفق شد نظر مقامات «سازمان برنامه و بودجه» را به اهمیت موضوع جلب و اعتبارى براى این منظور تحصیل كند و به این ترتیب اركستر «گلها» تشكیل گردید و برنامهى «گلهاى رنگارنگ» حاصل كار بود. برنامه با موسیقى ضربى و اركستره كه آهنگ بىكلام یك ترانهى اصیل و سنگین بود آغاز مىشد. خانم «روشنك» گویندهى خوشصداى برنامهى «گلها» بر روى این آهنگ چند شعر زیبا، دلانگیز با معنى و مضمونى دلكش و عمیق قرائت مىكرد. پس از آن اشعار دیگرى بر روى سازهاى تنها قرائت مىشد، یا خواننده چند بیت شعر كه غالباً قسمتى از یك غزل بود به آواز مىخواند و در پایان آهنگ با كلام به وسیله خواننده همراه با اركستر اجرا مىشد.
مدت دو سال از آغاز برنامهى «گلها» گذشته بود كه پیرنیا برنامه كودك را به «دكتر معین افشار» همان دبیر دبیرستان پسرش محول كرد و با فراغت بیشتر تمام هم خود را صرف برنامهى «گلها» كرد.
در این زمان، وضع مالى كشور بهتر شده بود و اركستر «گلها» بزرگ و بزرگتر شد و از حالت «یك صدایى» بیرون آمد. هنرمند ارجمند «جواد معروفى» آهنگ را به تدریج و تا حدى كه گوش شنوندهى ایرانى آمادگى قبول داشت به صورت چند صدایى مىنوشت و به رهبرى روحاللَّه خالقى اجرا مىشد، «برگ سبز» و «شاخه گل» و «گلهاى صحرایى» برنامههاى دیگرى بودند كه به بخش «گلها» تنوع و جاذبه مىبخشیدند.
«برگ سبز» از سلو و اشعارى عرفانى با صداى خواننده كه «سید جواد ذبیحى» یكى از آنان بود در شبهاى جمعه اجرا مىشد. در آغاز برنامه این دو بیت قرائت مىشد:
«چشم بگشا كه جلوهى دلدار
به تجلى است از در و دیوار»
این تماشا چو بنگرى گویى
لیس فىالدار، غیره دیار»
و پیرنیا كه یكى از ارادتمندان مولا على (ع) بود در پایان برنامه این جمله را منظور كرده بود: «این هم برگ سبزى بود، هدیهى درویش، على نگهدارتان».
«شاخه گل» یك برنامه ربع ساعته بود كه به معرفى كوتاه یك شاعر و ذكر چند بیت از اشعار او و اجراى یكى از ترانههاى «گلهاى رنگارنگ» كه خواستار فراوان داشت مىپرداخت و «گلهاى صحرایى» خاص معرفى آهنگهاى محلى ایران بود.
این سؤال همواره براى مردم مطرح بود كه در برنامههاى «گلها» چه رمز و رازیست كه تا این حد در اعماق قلب و روح مردم نفوذ مىكند، در حالى كه از همان هنرمندان و همان شاعران و همان ترانهسرایان، برنامههاى دیگرى نیز در رادیو به وجود مىآید، ولى نه تأثیر برنامههاى «گلها» را داشت و نه به آن حد مورد استقبال عامهى شنوندگان و تمامى طبقات مردم بود. علت واقعى این امر در حقیقت یكى شناخت كامل و دقیقى بود كه پیرنیا از شعر و ادب و موسیقى ایران داشت و دیگر دقت و وسواس عجیبى بود كه او در انتخاب قطعات موسیقى و اشعار به خرج مىداد. به كرات یك قطعه موسیقى را مىشنید و قسمتهایى از آن را انتخاب و قسمتهایى را حذف مىكرد، سپس براى شعرى كه روى آن قطعه باید قرائت شود دیوانهاى اشعار و تذكرههاى متعدد را مطالعه مىكرد. در سالهاى آخر، مرحوم «رهى معیرى» را به كمك گرفت و پس انتخاب اشعار آنها را با موسیقى تلفیق و نوار ضبط شده را به دفعات مىشنید و حتى براى كسانى كه به دیدنش مىآمدند پخش مىكرد و تأثیر آن را بر روى آنان بخصوص افراد صاحب نظر امتحان مىكرد و نظر آنان را جویا مىشد و شاید به این ترتیب یك برنامه را بیش از سىبار مىشنید. به همین دلائل كار كردن با پیرنیا مشكل بود و فقط افراد پرحوصله مىتوانستند خواستههاى او را به مرحله اجرا و عمل درآورند.
برنامهى «گلها» فقط یك نوازندگى و ساز سلوى تنها نبود، بلكه مسأله فرهنگ و ادبیات مملكت بود، مسألهى موسیقى غنى و پربار گذشتهى كشور بود، مسألهى لباس فاخر پوشیدن به موسیقى ملى، اصیل و سنتى مملكت بود و به دلیل همین توجهات شادروان پیرنیا بود كه برنامهى «گلها» طورى شده بود كه موسیقیدان آرامآرام، ارج و احترام واقعى خودش را در جامعه به دست آورده بود، این نبود جز ارائهى برنامههاى خوب و ارزشمند، برنامههاى والا و لباس فاخر و در خور شأن آن پوشیدن، یعنى نه یك چیز مصنوعى، یعنى آن چیزى كه واقعاً قدر این كار را داشت، سزاوار بود كه این موسیقى به این صورت عرضه بشود.
وقتى «سكتهى قلبى» به سراغ پیرنیا آمد و خانهنشین شد. دیگران بسى كوشش كردند كه راه او را ادامه دهند، ولى «گلهاى» آنان رنگ و بوى «گلهاى» پیرنیا را نداشت و هرگز جاى برنامههایى را كه او مىساخت نگرفت.
در یكى از دفعاتى كه پیرنیا دچار «سكتهى قلبى» و در بیمارستان بسترى شده بود، دكتر معین افشار دوست صمیمى و باوفاى او كه تا پایان مدت خدمت او در رادیو با او همكارى داشت سبدى گل براى او برد و بر روى كارت همراه آن این رباعى را نوشته بود:
تا مهر درخشنده و مه تابان باد
عمر تو چو «گلهاى» تو جاویدان باد
چون آن همه شاخههاى گل كز نو شكفت
«پیوسته دلت شاد و لبت خندان باد»